آینده باثبات در سوریه مستلزم دخالت دادن ایران است
ایالات متحده باید در واقع به ایران برای شرکت در مذاکرات منطقهای درباره آینده سوریه فرصتی بدهد، به نگرانیهای امنیتی تهران رسیدگی کند و در عین حال از تهران ایران بخواهد تا در سایر جبههها تنشزدایی کند.
از جمله تلفاتِ سقوط سریع و آسان رژیم اسد، نفوذ ایران در سوریه است؛ نفوذی که با صرف هزینههای کلان و حمایتهای بیدریغ، طی سالها به دقت ایجاد شده بود. تهران در طول این درگیریها، متحدی پایدار برای بشار اسد بود.
طی سالها، ایران منابع عظیم و کمکهای نظامی قابل توجهی را برای بقای او سرمایهگذاری کرد. با این حال، در زمانی که ارتش سوریه بهسرعت دچار فروپاشی شد، ایران بهطور قابلتوجهی غایب بود.
در پی این تحولات، رهبر ایران، آیتالله علی خامنهای، سقوط اسد را به عنوان یک توطئه خارجی محکوم کرد؛ روایتی که نشاندهنده تلاش تهران برای حفظ تصویر خود به عنوان یک قدرت منطقهای مقاوم است.
با این حال، در داخل ایران، مقامات و ناظران در این زمینه دچار اختلاف نظر هستند. سرعت بالای تحولات و کاهش منابع نظامی و سیاسی تهران در سال گذشته، بهویژه در هنگامه رویاروییهای نظامی مستقیم و غیرمستقیم فزاینده با اسرائیل، ایران را برای ارائه یک پاسخ منسجم، به چالش انداخته است.
شکست راهبردی ایران، فرصت بینظیری را برای ایالات متحده ایجاد میکند تا پتانسیل بازگشت دوباره درگیریها را کاهش دهد و برای ثبات پایدار در سوریه زمینهساز شود. واشنگتن، با ادامه حمایت از نیروهای کرد سوری، ترویج گفتوگو میان بازیگران اصلی سوریه و تشویق اسرائیل به خویشتنداری در سوریه، واشنگتن میتواند واقعیت پس از اسد را به سوی صلح و امنیت بلندمدت هدایت کند. اما تثبیت منطقه احتمالاً نیازمند مشارکت ایران در گفتوگوهای مربوط به آینده سوریه خواهد بود. اگر واشنگتن و تهران از تعامل با یکدیگر خودداری کنند، رنج سوریه همچنان ادامه خواهد یافت.
درگیری گسترده ایران در جنگ داخلی سوریه، نقش اساسی در بقای رژیم اسد داشت. از سال ۲۰۱۱، تهران چیزی بین ۳۰ تا ۵۰ میلیارد دلار برای کمکهای نظامی، انتقال نفت، و پشتیبانی لجستیکی به سوریه هزینه کرده است.
نیروی قدس، شاخه نخبه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، از همان ابتدا عملیات را هماهنگ کرد و با آموزش شبهنظامیان محلی برای تقویت ارتش سوریه و بسیج طیف وسیعی از جنگجویان خارجی شیعه، از جمله اعضای حزبالله لبنان، شبهنظامیان عراقی، و گروههای افغان و پاکستانی، در این تلاشها مشارکت داشت.
پس از فروکش کردن درگیریهای گسترده در سال ۲۰۱۸، تهران تلاش کرد تا نفوذ خود را در جنوب و جنوبشرق سوریه تثبیت کند، کنترل خود بر مناطق مختلف را تثبیت و شبهنظامیان را در نیروهای مسلح سوریه ادغام کند. اما این تلاشها برای جلوگیری از سقوط سریع اسد در اوایل دسامبر کافی نبود.
به نظر میرسد ایران فریب ظاهر یک دولت توانمند و باثبات در دمشق را خورد، هرچند خود تهران هم در ساخت این تصویر توهمی به اسد کمک کرده بود.
دولت ایران برای فروپاشی سریع ارتش سوریه، که خطوط دفاعیاش فروپاشید و سربازانش مایل یا قادر به جنگیدن نبودند، آمادگی نداشت. طی تنها چند روز، شورشیان دومین شهر بزرگ سوریه، حلب، را تصرف کردند و به سمت جنوب پیشروی کردند و ایران را در وضعیتی قرار دادند که نتوانست بهطور مؤثر واکنش نشان دهد.
همانطور که حسین سلامی، فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اذعان کرد، ایران "نمیتوانست به جای ارتش سوریه بجنگد . . . وقتی که آنها بیکار نشسته و تماشا میکردند."
تضعیف حزبالله نیز چالشهای ایران را تشدید کرد. حزبالله نقشی محوری در استراتژی ایران در سوریه ایفا میکرد و طی دهه گذشته هزاران نیروی خود را برای حمایت از رژیم اسد مستقر کرده بود. پس از مرگ ژنرال قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس، در سال ۲۰۲۰، حزبالله به هماهنگکننده اصلی شبهنظامیان مورد حمایت ایران در سوریه تبدیل شد. اما حملات اسرائیل علیه پرسنل و زیرساختهای حزبالله در سال گذشته، رهبری حزبالله را از بین برد و مانع از ارائه هرگونه حمایت نظامی یا لجستیکی بیشتر به اسد شد.
اسرائیل همچنین حملات خود علیه داراییهای ایران در سوریه را تشدید کرد. این حملات که در ابتدا با هدف مختل کردن انتقال سلاحهای ایران به حزبالله از طریق سوریه انجام میشد، به بخشی از تقابل گستردهتر اسرائیل با حزبالله و محور مقاومتِ تحت حمایت ایران تبدیل شد.
این استراتژی تا اواخر سال ۲۰۲۳ به محاصره عملی زمینی و هوایی منجر شد که عملاً حرکات نظامی و لجستیکی ایران به سوریه، بهویژه از طریق عراق، را قطع کرد حتی آیت الله خامنهای، رهبر معظم ایران نیز در سخنرانی اوایل دسامبر تصریح کرد که ایران به ارائه حمایت به اسد قادر نبود زیرا همه مسیرهای دسترسی عملاً مسدود شده بود.
در همین حال، تا زمانی که حمله شورشیان در سوریه در اواخر نوامبر آغاز شد، شبهنظامیان شیعه عراقی که در مراحل اولیه جنگ داخلی سوریه نقش عمدهای ایفا کرده بودند، تمایلی به بازگشت به میدان نداشتند. آنها مشغول اولویتهای داخلی بودند و از هزینههای فزاینده مداخله خارجی بیم داشتند. این کمبود حمایتهای متحدان قابل اعتماد، توانایی ایران برای واکنش مؤثر را محدود کرد.
سقوط اسد نه تنها ضعفهای ایران را آشکار میکند، بلکه چالشهای جدید و قابلتوجهی را برای تهران به همراه دارد؛ هم نفوذ منطقهای و هم ثبات نظام ایران را تهدید میکند. مهمترین این چالشها، دشواری در احیای توانمندیهای عملیاتی حزبالله است.
سوریه مدتها به عنوان یک مرکز لجستیکی حیاتی در «کریدور زمینی» عمل میکرد که ایران را به دریای مدیترانه متصل می کرد و انتقال تسلیحات پیشرفته و حمایتهای لجستیکی به حزبالله را ممکن میساخت.
با سقوط اسد، این خط تأمین قطع شده، حزبالله را منزوی کرده و پیوستگی جغرافیایی محور مقاومت را مختل کرده است. حزبالله که پیشتر بهدلیل جنگ ۱۴ ماهه با اسرائیل تضعیف شده بود، اکنون با وظیفه دشوار بازیابی توانمندیهایش با حمایت لجستیکی بسیار کمتری از سوی ایران روبهرو خواهد شد.
سقوط اسد همچنین اختلافات ایدئولوژیک و فرقهای میان متحدان ایران را برجسته کرده که ممکن است انسجام محور را بیشتر از هم بپاشاند. ایران، حزبالله، شبهنظامیان عراقی و حوثیها همگی این رویداد را یک شکست بزرگ تلقی کردند. اما حماس و جهاد اسلامی فلسطین، گروههای سُنی که ایران از آنها حمایت میکند، به شورشیان سوری گروه هیئت تحریر الشام، یک گروه اسلامگرای سنی، برای پیروزی بر اسد تبریک گفتند.
برای محور مقاومت، از دست دادن سوریه ممکن است اعتبار ایران را نزد شرکای منطقهای خود در عراق و یمن نیز تضعیف کند. شکست ایران در دخالت قاطعانه برای دفاع از اسد احتمالاً تردیدهایی در مورد تعهد و تواناییاش ایجاد خواهد کرد.
نوری المالکی، نخستوزیر پیشین عراق که روابط نزدیکی با ایران داشت، در مصاحبهای تلویزیونی پس از سقوط اسد از عدم اقدام تهران در سوریه ابراز شگفتی کرد. مالکی گفت: «من از موضع کشورهایی که در کنار سوریه بودند . . . روسیه و ایران، شگفتزده شدم. چگونه موضع خود را تغییر دادند؟ پیامدهای این تغییر چیست؟» از این پس، گروههایی که به حمایت تهران متکی بودند ممکن است اکنون دچار تردید شوند.
از دست دادن متحد خود در سوریه، ایران را در رقابت با ترکیه نیز در موضع ضعف قرار داده است. حمایت قوی آنکارا از شورشیان سوری، تعادل قدرت منطقهای را برهم زده است. تحت حکومت اسد، حضور گسترده ایران در سوریه به تهران این امکان را میداد تا جاهطلبیهای منطقهای ترکیه را مهار کند. اما پس از سقوط اسد، آنکارا – که اکنون حامی اصلی شورشیان سوری، بهویژه هیئت تحریر الشام (HTS) است – جایگزین تهران و مسکو بهعنوان قدرت خارجی مسلط در سوریه شده است. این وضعیت گسترش نفوذ ترکیه و محدود شدن نقش ایران را موجب شده است.
نگرانیهایی در ایران در حال افزایش است که ترکیه، با بهرهگیری از ضعف کنونی تهران، ممکن است بهدنبال افزایش نفوذ خود در عراق، لبنان و قفقاز جنوبی باشد، آن هم به هزینه ایران. در عراق و لبنان، ترکیه احتمالاً حمایت خود از جناحهای سُنی را در مقابل گروههای شیعه طرفدار ایران تقویت کند.
در قفقاز جنوبی، تلاش ترکیه برای ایجاد «کریدور زنگزور» – یک مسیر ترانزیتی استراتژیک که ترکیه را از طریق قلمرو ارمنستان به آذربایجان متصل میکند – تهدید میکند که دسترسی زمینی ایران به ارمنستان، شریک راهبردی حیاتی برای حفظ نفوذ منطقهای و مسیرهای تجاری ایران در قفقاز را قطع و ایران را از نظر اقتصادی و ژئوپلیتیکی منزوی کند.
در نهایت، سقوط اسد باعث نارضایتی داخلی در میان وفاداران به نظام در تهران شده است. برخی این شکست را یک اشتباه استراتژیک دانستهاند و در تلویزیون دولتی علناً از حکومت انتقاد کردهاند. برای رژیمی که به شدت به حمایت پرشور طرفداران خود متکی است، چنین اعتراضاتی، یک چالش جدی به شمار میرود. افزون بر این، این نگرانی وجود دارد که گروههای افراطی سنی در مناطق ناآرام جنوب ایران، مانند مناطقی که توسط گروههای عرب و بلوچ سکونت دارند، از پیروزی گروههای همفکر خود در سوریه روحیه بگیرند و خطر ایجاد ناآرامی بیشتر را در زمانی که دولت بهطور فزایندهای آسیبپذیر است، افزایش دهند.
با وجود چالشهای فراوان پیش روی تهران، ایران در حال سازگارکردن راهبرد خود برای حفظ نفوذ در سوریه و منطقه شام با انجام تعدیل های تاکتیکی است. ایران علاقه خود را به تعامل با گروههای کرد سوری نشان داده است؛ گروههایی که هرچند مستقیماً اسد را به چالش نکشیدند، اما در جریان جنگ، بهویژه در مبارزه با گروههای افراطی سنی، از بازیگران کلیدی بودند و همچنان کنترل بخشهای بزرگی از شمالشرق سوریه را در دست دارند.
در آستانه سقوط اسد، نیروهای تحت حمایت ایران از مواضع کلیدی در شرق سوریه، بهویژه در استان دیرالزور نزدیک مرز عراق، عقبنشینی کردند و کنترل را به نیروهای دموکراتیک سوریه (SDF) واگذار کردند. پرسنل و ساختار فرماندهی این نیروها عمدتاً کرد هستند. این اقدام نشاندهنده تلاش ایران برای قرار دادن خود بهعنوان یک شریک بالقوه برای کردهای سوریه بود، بهویژه با توجه به نگرانی کردها که ممکن است حمایت آمریکا از نیروهای دمکراتیک سوریه، در صورت بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید کاهش یابد. بسیاری انتظار دارند که ترامپ مداخله آمریکا در سوریه را کاهش دهد و بهدنبال روابط قویتر با ترکیه باشد، که نیروهای دمکراتیک سوریه را یک گروه تروریستی میداند.
ایران ممکن است احتمال تعامل با هیئت تحریر الشام را نیز بررسی کند و از احساسات ضد اسرائیلی و حمایت از فلسطین در میان شورشیان بهرهبرداری کند. هرچند رهبری این گروه، تمایل خود را برای آغاز درگیری با اسرائیل اعلام نکرده اما حملات مداوم اسرائیل و پیشرویهای سرزمینی در سوریه ممکن است تغییر موضع آنها را موجب شود. تهران ممکن است در ازای دریافت امتیازات استراتژیک، نظیر دسترسی مجدد به نیروهای حزبالله در لبنان، به هیئت تحریر الشام، پیشنهاد حمایت ارائه دهد.
از سوی دیگر، ایران میتواند به ایجاد روابط تازه ای با اقلیتهای شیعه و علوی در غرب سوریه بپردازد که از تبعیض و سرکوب توسط افراطگرایان سنی هراس دارند. با همسو شدن با این گروهها، ایران میتواند شبکهای از نیروهای وفادار و نیروهای نیابتی را برای حفظ نفوذ خود در سوریه، حتی در نبود یک رژیم حاکم انعطافپذیر ایجاد کند. ایران حتی ممکن است صدها سرباز رژیم اسد که به عراق فرار کردهاند را در چارچوب یک نیروی ضد انقلابی سازماندهی کند و به این ترتیب، امکان بازگشت خود به سوریه را فراهم سازد.
سقوط اسد و تضعیف جایگاه ایران در سوریه فرصتی نادر برای بازسازی فراهم میکند اما همچنین چالشهای بزرگی را به همراه دارد که حل آنها به دخالت فعال ایالات متحده نیازمند است. نخست، حمایت مستمر آمریکا از کردهای سوریه امری حیاتی است. نیروهای دموکراتیک سوریه که تحت رهبری کردها قرار دارند، متحدی کلیدی در مبارزه با گروه تروریستی دولت اسلامی (داعش) و نیرویی ثبات آور در شمالشرق سوریه بودهاند اما درگیریهای اخیر با گروههای شورشی تحت حمایت ترکیه موجب شده که هیئت تحریر شام، عملیات خود علیه داعش را به حالت تعلیق درآورد.
حمایت مستمر آمریکا، از جمله کمکهای مالی، سیاسی و دیپلماتیک، کردها را در برابر چنین تهدیداتی تقویت خواهد کرد و در عین حال از بهرهبرداری ایران از خلاءهای قدرت جلوگیری میکند.
واشنگتن باید همزمان اسرائیل را به خویشتنداری و کاهش تنش در عملیاتهای خود در جنوب غربی سوریه تشویق کند. پس از سقوط اسد، اسرائیل حضور خود را فراتر از بلندیهای جولان گسترش داده و مناطقی در عمق سوریه را اشغال و این اقدام را با استناد به نگرانیهای امنیتی توجیه کرده است. اما هرگونه اشغال طولانیمدت اسرائیل خطر بیگانهسازی سوریها را به همراه دارد و ممکن است به ایران بهانهای برای فعالسازی دوباره ی برنامه ضد اسرائیلی خود در سوریه بدهد.
ایالات متحده باید با همپیمانان خود در خاورمیانه و اروپا همکاری کند تا گفتوگوی سیاسی فراگیری میان تمامی جناحهای سوریه را ترویج دهد. خلاء قدرت ایجادشده پس از خروج اسد، خطر تشدید رقابت میان جناحهای مختلف و اقلیتهای قومی و مذهبی متعدد این کشور را افزایش میدهد. حمایت از گفتوگوهای جامع میتواند به تشکیل دولتی نماینده کمک کند که یکپارچگی سرزمینی سوریه را حفظ و حقوق اقلیتها را تضمین کند، در حالی که احتمال بهرهبرداری ایران یا سایر بازیگران خارجی از گروههای اقلیتی برای کسب نفوذ را کاهش میدهد.
با این حال، تلاشهای دیپلماتیک برای جلوگیری از بیثباتی بیشتر در ایران نیز به همان اندازه برای تضمین امنیت در سوریه حیاتی خواهد بود. احساس فزاینده ناامنی در تهران پس از سقوط اسد ممکن است ایران را به تشدید فعالیتهایی سوق دهد که منطقه را بیثبات میکند، مانند تلاش برای تقویت بیشتر شبهنظامیان همپیمان در عراق و یمن یا تحریک تنشهای فرقهای در سوریه.
ایالات متحده باید در واقع به ایران برای شرکت در مذاکرات منطقهای درباره آینده سوریه فرصتی بدهد، به نگرانیهای امنیتی تهران رسیدگی کند و در عین حال از تهران ایران بخواهد تا در سایر جبههها تنشزدایی کند. این راهبرد میتواند نفوذ مخرب ایران در سوریه و خاورمیانه بزرگتر را محدود کند، و شاید حتی دروازههایی برای گفتوگوهای دیپلماتیک جامعتر میان واشنگتن و تهران باز کند.
منبع: فارن افرز